از پنجره بیرون را نگاه می کنید. باورتان نمیشود، یک نفر در کوچه تا کمر داخل خودروتان خم شده است. تصمیم میگیرید با پلیس تماس بگیرید، اما میترسید زمان را از دست بدهید.
آهسته از کنار پنجره فاصله میگیرید. درِ آپارتمان را باز میکنید و پا برهنه داخل راهپله میدوید. چند لحظه بعد سارق را از پشت غافلگیر میکنید و با او گلاویز می شوید. چون کفش پایتان نیست، خیلی زود زمین میخورید. وقتی روی آسفالت دراز کشیدهاید و زیر لگدهای سارق از درد به خودتان میپیچید، چیز مهمی یادتان میآید.
شما دیروز خودروتان را فروخته اید و امشب چون گیج خواب بودید، فکر کردید صاحب آن خودرو، سارق است و حالا او هم فکر میکند که قصد زورگیری داشتهاید و برای همین آنقدر کتکتان میزند تا پلیس از راه برسد.